محل تبلیغات شما



ست موقت! یه روزی اگر اومدی و دیدی بهناز دوباره نیست؛ به خودت نگیر! خودش با خودش درگیر شده قطعا!!!
یه زمانی بود کاربر مجازی بودن فرق داشت؛ ترجیح همه این بود که اصلا شناخته نشن و واقعیت اینکه گوشی هوشمند و اینا نیومده بود و اقلیتی بودن که شخصیت مجازی هم داشتن!!! اینجوری بود که شخصیت مجازیت خود واقعیت بود!مجموعه ای از علایق؛ ناراحتیا انتقادها؛ تنهایی ها و .!!!
و یه احساس خوبی داشتی فارغ از هر چیزی و دوستایی داشتی که تو رو همون جور که بودی دوست داشتن! 
الان با پدیده های مختلفی رو به رو هستیم و یک طرف افرادی هستن که زندگی واقعیشونو به تصویر میکشن که یا تو یه مملکت دیگه زندگی میکنن یا واقعا خیلی قدرتمند هستن و یک طرف دیگه؛ افرادی هستن که شخصیت مجازیشونو می سازن و شخصیت حقیقیشونو سعی میکنن با مجازی وفق بدن بعد چون از نظر سنی شخصیت واقعیشون پخته تر از نوزاد مجازی هست همون جاست که استارت تعارض ها خورده میشه و هزاران مشکل پیش میاد. مثلا طرف رفته کافه همه چی بهم خورده و بریکینگ این رل شده؛ چَکم خورده؛ با لبخند عکس میگیره یک خلوت خوب با خودم هشتگ خودشناسی! کلی لایک و کامنت میگیره ولی وقتی گوشیو میذاره کنار اشکش در مشکش هست! چرا؟؟ چون اگر بخاطر مسائل قبل از پست اخیر تَرک خورده بود با این حرکتش رسما می شکنه!
یه جورایی به جایی میرسن که نمیتونن دوتا شخصیت را کنار هم بزرگ کنن و یک کاری کردن که نه تنها به خود واقعی خودشون نزدیک نشدن سر چهار راه من واقعا کی هستم؛ چی هستم خاموش کردن استارتم نمیخوره؛  ترجیحشون بر دو یا چند شخصیتی بودن هست!
اینکه من استوری میذارم به بعضیا برمیخوره!! خیلیاش با ظرافت های نه سنخیت نداره! نود درصدش انتقاد هست و گل و بلبل نداره دست خودم نیست!
چون شخصیت های من ضمن اینکه با هم متفاوتن مثه کارد پنیرن؛ هی باید بیوفتم وسطشون همو پاره نکنن!
همه اینا رو گفتم بدونید من یک فسیلیم که فک میکنم **خاصی هستم و اینکه اگر احیانا منو بیرون از مجازی میبینید؛کلا به رو خودتون نیارید!
اصلا استوریامو گردن نمیگیرم؛
)برنامه ریزم برنامه میکنه چی بینویسم(

من تمرکزم اینه که از دو شخصیت فراتر نرم!
شما چطور؟؟؟


اقای جو ویتالی میفرمان که وقتی مطلبی برای شما گفته می شود و در جریان قرار میگیرید و در اصلاح خودمون بهش اتصالی می کنید! چیزی در درونتون باید اصلاح بشه!!
(امیدوارم بتونم جبران کنم؛ لطفا مرا ببخش؛ سپاسگزارم؛ دوستت دارم)
خیلی وقت بود تصمیم داشتم حرف زیادیِ گنده تر از دهنم نزنم؛ برای همین همه پستا حذف شدن و عکسای بدون کپشن اومدن جاش ولی این پست بصورت موقت تقدیم تو باد!!!
*****
این پست بسیار بودار و حاوی متون برخورنده می باشد؛
با ماسک بخونید لطفا!
***** یادم اومد بچه بودیم خونه یکی از اقوام میرفتیم که لازم نمی بینم بگم کی بود در حدی نزدیک بودن که به من میگفتن برم از یخچال فلان چیز را بیارم( بنظر محترم من یخچال هم جز حریم شخصی افراد است و نظر مساعدم اینه که نرید تا کمر تو یخچال مردم! ممکنه دست و پای بریده برای سوپ شامتون گذاشته باشن اون تو!!!)
به هر حال جونم براتون بگه که منم خُب؛اون زمان بچه بودم ؛میرفتم سر یخچال که امرشان سمعا و طاعتا( خخخخ)!!!
همیشه تو در یخچالشون یه چیزی بود که جلب توجه میکرد و بچگی و ادب توام با ترس خیالی و هزار تا کوفت و زهرمار باعث میشد که از کسی نپرسم آقا این چیه تو در یخچال!!
تو ذهنم میگفتم عجب خوراکی باحالی!  فقط چون مامانم خوراکیا را حتما تو بشقاب یا نایلون میذاشت تو یخچال؛ برام سوال بود چرا این خوراکی بظاهر خوشگل و احتمالا شیرین و خوشمززه!!! همین جوری به صورت ولوو اون تو هست!!! خلاصه سال ها گذشت تا ۱۶ و ۱۷ سالگی یا شایدم بیشتر؛ دیگه سیبیلام دراومده بودن( من یه دهه شصتی هستم)
تا یه روز به مامانم گفتم: "مامان این چیه!!!!"
و مامانم گفت: "مدفوع الاغ ماده ای که تازه زایمان کرده بوده!!!"
قیافه ام که هیچی؛ بالا نیاوردم اونم هیچی!! گفتم :" تو در یخچال آخه؟؟!!"
گفت: "میخواستن تازه بمونه!"
اونجا بود که تو دلم گفتم خوبه مدفوع آدما خواص درمانی نداره!
من بهش میگم " پی پی خری" شما هر چی دوس داری بگوو!
حالا اگر کسی یه پارچ از شاش شتر بذاره یخچالش تازه بمونه دیگه برام تازگی نداره!!! پ.ن. :
۱. اون یکی اسمشو نمیگم چون میگن این اسم را مسلمان ها جهت توهین به یک قوم خاصی روی این پی پی گذاشتن(ادیتینگ؟؟؟)
۲. خواصش میگن خیلی زیاد هست یک بارم من سرماخورده بودم؛ آقاآیی( فتبارک اله. بترکه چشم حسود و بخیل و فیلان) گف بیا بریم امتحان کن و با خنده و مسخره بازی تو حمام استشمام و استنشاق  کردیمو واقعا خوب شدم! بماند یک هفته خونمون بووو روستاق میداد؛ تو حمام هم چشامون می سوخت ولی  خدایی خوب شدم!!!
۳. من مسئولیت هیچیو قبول نمیکنم حتی این متن


خب در واقع به روز شدگی و یا از دید دیگر مشکل بروز شدگی از زمانی آغاز شد که گفتیم باید گوشی هاشونو عوض کنن، خب دیگه واقفا به درد نمیخوردن اون قبلیا.خلاصه که خواهر کوچکم باهاشون رفت و دو تا گوشی شبیه بهم دو سیمکارته براشون تهیه کرد، و طبق معمول با اینکه من در برابر معلم شدن مقاومت کردم و تنها شخص غیر فرهنگی خانواده هستم، مسئولیت اموزش تصویری و. با من بود اینجوری که اول به صورت دو نفره توضیح می دادم بعد چون مامان عادت داره بره تو اتاق و ساعت ها به گوشی ور بره و بابا برعکس باید اخباراشو گوش کنه و با همسایه ها معاشرت داشته باشه آخر کار به درس و مشقش برسه،مجبور شدم تو دوتا جزوه مجزا با رسم شکل و فلش و . توضیح بدم که چی کار کنن و ماجرا آغاز شد.

منم سعی میکردم معلم خوبی باشم ولی خب وقتی یه چیزیو ده بار بگی بعد تازه بگن اصلا خوب نگفتی و فلان،معلومه که منفجر میشم و لحن صحبتم تغییر میکنه و بلند تر توضیح میدم!!

مثال های زیادی هس به تعداد موهای سفید سرم!!من اون کلیپو که باباهه میگه این چیه و چند بار میپرسه و پسره سرش داد میزنه و تهش شرمندگیش به پسره می مونه را دیدم و خیلی سعی بر خویشتن داری دارم ولی خب.

مثلا یه بار مامان و بابا رفته بودن باغ  و در راه برگشت، مامان تماس گرفت و مکالمه آغاز شد:

مامان: " الوو،الووو،الوو"

من: "سلام مامان"

مامان: "الوو، الووو، الووو"

من:"الووو مامان سلام "

مامان:"ال.

من:" ما مااااااآن صداتو مییییی شنوووم !!!!!

مامان:" خب چرا داد میزنی؟؟؟"

من:

یه سری آدم ها هم هستن که کلا راحت طلب و خوش گذرون هستن، غم دنیا براشون پشم هست و اتفاق ها را خیلی دیرتر حس میکنن چون سنسورهای حسیشون زیر خروارها چربی است تا بیاد به سنسورها برسه و عکس العمل بهشون ابلاغ بشه اون حادثه تموم شده رفته، این آدم ها تو هر شرایطی باشن اسباب خوش گذرونیشونو تهیه میکنن و سفت و سخت خوش میگذرونن و ذهن و فکرشون طبق چهارچوب خودشون برنامه ریزی میشه و خیلی سخت می تونی افکارشون تغییر بدی ایضا بخاطر لایه های چربی که دور مخشونو گرفته!

راحت میخوابن،راحت زندگی میکنن،جوری حرکت میکنن آب تو دلشون ت نمیخوره و واقعا برا عصبیا استرسی مثه من نفرت انگیز بنظر میان! بدترین اتفاق ها پیش بیاد فرقی نداره سرشون به بالش برسه تموم هست.

حتا اگر باشگاهم برن لایه های چربی یکم آخ و اوخ میکنن و دوباره سر جای خودشون می مونن و هیچ اتفاق خاصی نمیوفته این آدم ها استرس های روحی روانی که منجر به مشکلات جسمی بشه را ندارند و بالطبع درکم نمیکنن.

وقتی مساله ای را با هیجان های استرسی براشون تعریف میکنی،یک نگاه بی هدف بهت میکنن و مسیر صحبتو جوری عوض میکنن که به گوشه ی تریج قبای راحت طلبیشون برنخوره.

این آدم ها همه جا راحتن،توی ماشین روی صندلی له می شوند و بصورت یک خمیر برآمده هستن هی بیشتر و بیشتر ورم میکنند. در اجتماع راحت ظاهر می شوند چون فقط افق دیدشان اول حوش هیکل چاقشون هس بعد کمی فراتر به انجمن خانواده میرسد و خارج انجمن مطلقا اهمیتی ندارد.

آدم های راحت طلب اگر یه روز هم دست به  برنامه ریزی بزنن حتما گوشه کنار برنامه ریزیاشون راحت طلبی خودشونو پراکنده کردن،مثلا برنامه سفر میچینند با آب و تاب فراوان اول به صورت تلفنی بعد هم به صورت حضوری با قیافه حق به جانب تو را مجاب به حرکت در مسیر فکریشان می نماید در نهایت در ابر فکری بالا سرشان تو در صندلی راننده جا گرفته ای و شخص مورد نظر صندلی عقب چای میخورد و از  مناظر لذت میبرد!

خب من غیر از اینکه نفرتم از این افراد بیشتر بخاطر آرامش فکریشان است و به خواب راحتشان حسد میبرم باز هم سعی میکنم خودمو قانع کنم که سبک زندگی افراد مختص خودشان است و دقیقا زمانی که در تصوراتم عینک روشنفکری بر چشم زده ام تلفن زنگ میخورد و انسان راحت طلب بساط خوش گذرانیش را روی زندگی من پهن می نماید.


امروز صب زرنگ بازی در آوردم البته زرنگ بازی من در حد زود از خونه بیرون اومدن هست وگرنه مسیر خونه تا باشگاهو با اس میام که سرما و خواب دست به دست هم ندن و منو از کاری که میخوام بکنم دلسرد کنن.برگشتن  را با اتوبوس میرم ولی همیشه رفتن ها برام سخته. هنوز باشگاهو باز نکردن

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مداد شمعی طراحی و ساخت فن سانتریفیوژ بکوارد